بر تمام خنده هایم خطی از ماتم بکش
پاک کن شادی ز دل جایش هزاران غم بکش
آنقدر وقتی نمانده تا محرم فاطمه
زحمت پیراهن مشکی ما را هم بکش . . .
ایام سوگواری امام حسین (ع) تسلیت باد
بر تمام خنده هایم خطی از ماتم بکش
پاک کن شادی ز دل جایش هزاران غم بکش
آنقدر وقتی نمانده تا محرم فاطمه
زحمت پیراهن مشکی ما را هم بکش . . .
ایام سوگواری امام حسین (ع) تسلیت باد
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
دور از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شد ای عمه دگر کاسه صبرم
بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من
بنشین بکنارم که یتیمانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع در این گوشه غمخانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه که باید
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
ای دشمن بی شرم من بابا ندارم
در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم
زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم
مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم
دیروز بر دوش عمویم بودم اما
امروز جز خار مقيلان جا ندارم
سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه
محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم
چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان
من فرق با افراد نابینا ندارم
گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم
می بافتی نزد پدر ، اما ندارم
از بس ملامتهای شامی را شنیدم
جايي براي حرف بي پروا ندارم
تا گیسوانم را بدست باد دادم
گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم
با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم
از بی کسی خسته شدم بابا ندارم
گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی
در فاطمه بودن ببین همتا ندارم
شیرین زبانی کار هر روز رقیه است
بابا ببین مثل گذشته تا ندارم
چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی
بابا دگر راهی بجز افشا ندارم
با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد
فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم
چشمان پر خون شما خیره به من شد
من را ببر بابا که دیگر پا ندارم
بساط هیئت ارباب را بپا کردند
ستون خیمه ی عشاق را بنا کردند
دوباره ماه محرم شد و عزا داران
لباس مشکی هر سال را جدا کردند
میان مجلس روضه به گریه مادر ها
عزا گرفته و نذریِّ خود ادا کردند
میان صحن حسینیه ها عزاداران
برای عرض ارادت مرا صدا کردند
من از اهالی دردم مریض چشمانت
به چای روضه ات آقا مرا دوا کردند
برات کرببلا را دوباره دادند و
تمام حاجت عشاق را روا کردند
نشسته ام به میان حریم روضه ی تان
بساط روضه و گریه به ما عطا کردند
شعار مجلستان کُلُّ یَوم عاشوراست
مباد گفته شود عاشقان رها کردند
تمام روضه ی تان را شنیده ام اما
چه شد بجای کفن فکر بوریا کردند؟
به جان حضرت زینب گمان کنم امشب
نصیب جمع محبان غم و بلا کردند
رسید ماه محرم زمان درد و بلا
گروهی از همه جا قصد کربلا کردند
هر چند كه مهريه ي زهرا آب است
يك قطره ي آب در حرم ناياب است
بــر دســت گـرفته كودك ذبح شده
انگار كه طفل ناز او در خواب است
ای حضرت عــشــق بر مرام تو سلام
بر قطره ی خون که شد پیام تو سلام
با روضه ی جانسوز شما زنده شدیم
بــر شـور مـــحـــرم الــحـرام تو سلام
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد...
یا حسین(ع)
برای باغبان یاس آفریدند
علی را أشجع الناس آفریدند
وفا داری و مردی و شجاعت
یکی کردند و عباس آفریدند
قلبها برای آرامش
دستها برای حک کردن عشق بر روی سینه
عقل در انتظار جنون
نفس ها به شماره افتاده
آری "محرم" آمده . . .
تعداد صفحات : 15